جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ لَهُمْ فِیها ما یَشاؤُنَ کَذلِکَ یَجْزِی اللَّهُ الْمُتَّقِینَ (31)

•«جَنَّاتُ عَدْنٍ» عدن: اقامت و خلود: جاودان و استقرار و ثبات.
•«یَدْخُلُونَها تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ لَهُمْ فِیها ما یَشاؤُنَ» از انواع چیزهایی که می‌خواهند. «کَذلِکَ یَجْزِی اللَّهُ الْمُتَّقِینَ»
•امالی عن امیر‌المؤمنینg: «علیکم بتقوى اللَّه فانّها تجمع الخیر و لا خیر غیرها و یدرک بها من الخیر ما لا یدرک بغیرها من خیر الدنیا و الآخِرة قال اللَّه عزّ و جلّ‏ «وَ قِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا» و تلا هذه الآیة:  بر شما باد به تقوای الهی ، پس به درستی که تقوا همه‌ی‌ خیرات را جمع می‌کند (دربردارد) و خیری به جز آن وجود ندارد، انسان به واسطه‌ی تقوا به خیراتی می‌رسد که با غیر آن نمی‌رسد. هم خیرات دنیایی و هم آخرتی. ، خداوند عزوجل فرمود: «وَ قِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا ... »  و این آیه را تلاوت فرمود.
•عیاشی: «وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِینَ» دار‌المتقین منظور دنیا است.

 

الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (32)
•صافی:
«الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ» ملائکه‌ی رحمت «طَیِّبِینَ» ایشان را به بهشت بشارت می‌دهند «یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ» از هر بدی امنیت دارند «ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ».
•قمی: «طیبین» کسانی هستند که مولودشان پاک و طاهر می‌باشد.
•در امالی از امیر‌المؤمنینg: هیچ کس نمی میرد، مگر اینکه مسیر حرکت خود را می‌داند که به سوی بهشت یا جهنم است. و می‌داند آیا جزء دشمنان خداوند یا دوستان او است ؟
üپس اگر از اولیای الهی شد، درهای بهشت بر روز او باز‌می‌گردد و مسیر او برایش مشخص گردیده و در بهشت به‌ همه‌ی نعمت‌هایی که خداوند به او  عنایت فرموده نظر می‌نماید و از هر گونه سرگرمی و اشتغالی فارغ می‌گردد و همه‌ی بارهای سنگین از دوشش برداشته می‌شود.
üاما اگر از دشمنان الهی باشد، درهای جهنم به روی او باز می‌گردد و مسیر و عاقبت او کاملا واضح و آشکار است و می‌بیند آنچه را که خدا برایش آماده نموده است، و به استقبال سختی‌ها و شقاوت‌های خویش می‌رود، و همه‌ی شر وبدی‌ها به یکباره بر او فرود می‌آید.  البته تمام این حالات در هنگام مرگ برایش جلوه می‌کند، و در آن لحظه به مرحله‌ای از یقین می‌رسد. بدین رو خداوند می‌فرماید: «الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبِینَ» ونیز می‌فرماید: «الذین تتوفاهم الملائک? ظالمی انفسهم»نحل/28.
•المیزان:
•مقصود از طیب بودن متقین در حال توفى و مرگ

این آیه بیان وضع متقین که چگونه مردمى هستند، هم چنان که آیه‏«الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ ...»، بیان وضع مستکبرین بود.

 کلمه«طیب» = عارى بودن هر چیزاز خلطى که آن را تیره و ناپاک سازد و خلوص آن را از بین ببرد، «طاب لى العیش: زندگى برایم طیب شد: یعنى پاک گردید از هر چیزى که کدر و ناگوارش کند.

« قول طیب»: کلامى است که از لغو و شتم و خشونت و سایر کدورتها پاک باشد.

فرق میان«طیب» و«طهارت»: طهارت پاک بودن هر چیز طبق طبیعت اولیه‌ی آن و پاکی آن از هر چه مایه‌ی تنفر است. اما طیب بودن، برتر از آن است. علاوه بر آن طهارت اولیه باید از هر چیزی که ناگوار باشد پاک بوده، خواه باعث تنفر شود یا نشود.   طیب مقابل خبیث بکار می‌رود، زیرا خبیث شامل خبائث زائد بر اصل خود باشد. نور/26:«الْخَبِیثاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثاتِ وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ» اعراف/ 57: «وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلَّا نَکِداً».

در نتیجه: معناى طیب بودن متقین، در حال توفى و مرگ، خلوص آنان از خبث‏ ظلم است، در مقابل مستکبرین، که ایشان را به ظلم در حال مرگ توصیف کرده، و فرموده: " الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ".
هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ أَمْرُ رَبِّکَ کَذلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (33)
•صافی:
آیا منتظر می‌شوند (انتظار دارند ) کسانی که به آخرت ایمان ندارند، جز اینکه ملائکه‌ی عذاب برای قبض ارواحشان برسند، یا اینکه امر پروردگارت برای ایشان برسد؟
قرائت: «تَأْتِیَهُمُ» و «یَأْتِیَهُمُ»
قمی: منظور از امر پروردگار: عذاب، موت یا خروج حضرت است.
همچنان (کذلک) شبیه همان شرک و تکذیب اینان را (مردم این دوره را) افرادی قبل از ایشان داشتند، و خداوند با هلاکت ایشان به ایشان ظلم نکرد، بلکه خودشان با کفر و ارتکاب معاصی که منجر به نابودی ایشان شد، به خویشتن ظلم کردند.

•المیزان:
سیاق آیه و داستان عذاب در آیه بعد تهدید را نشان می‌دهد. بنابراین، مراد از«آمدن ملائکه»، نازل شدن آنان براى عذاب استیصال است.
«أَتى‏ أَمْرُ اللَّهِ» امر الهی در اول سوره به نصرت الهی و غلبه‌ی اسلام تفسیر شد، ولی در اینجا آمدن قیامت است.  
اضافه امر به ربک «أَمْرُ رَبِّکَ» (نه ربهم) اشاره: این امر برای پیامبر نصرت است، در حالیکه برای دشمنان نکبت و عذاب است.

فَأَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (34) 
•صافی:
حاق: احاطه کردن، فرا گرفتن، اصابت کردن
احاطه کرد ایشان را جزاء استهزاء (مسخره کردنشان )، کلمه‌ی «حیق» فقط در مورد شر استعمال می‌شود.
قمی: آنچه استهزاء می‌کردند، عذاب در رجعت بود.

•المیزان:
«حاقَ بِهِمْ»: عذاب بر ایشان حلول کرد.
«ما کانوا به یستهزئون »: آنچه را مسخره می‌کردند، عذابهایی بود که پیامبرانشان هشدار می‌دادند.

وَ قالَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ نَحْنُ وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ کَذلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِینُ (35)
•صافی: به خدا شرک ورزیدند، حلال خدا را حرام کردند، محارم الهی را مرتکب شدند، اما همین که متوجه زشتی کار خود شدند، آن را به خدا نسبت دادند و گفتند: اگر خدا نمی‌خواست ، ما این اعمال را مرتکب نمی‌شدیم. (جبرگرایی)
•المیزان: این آیه شبهه‌ی بت پرستان علیه نبوت است که نیازی به ارسال پیامبران برای هدایت مردم نیست، اگر خدا بخواهد ما او را می‌پرستیم و اگر نخواهد نمی‌پرستیم.
س: چرا مشیت به امر عدمی متعلق شده است؟

ج: عنایات لفظى و مجازات کلام دائر مدار حقایق کونى و نظریات فلسفى نیست. در روایات نبویn نیز امثال اینگونه سخن یافت می‌شود.

•و در جمله‏«ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ» کلمه«من» اولى بیانیه و دومى زائده است که استغراق در نفى را تاکید مى‏کند و به جمله چنین معنا مى‏دهد: «ما هیچ چیزى غیر او را نمى‏پرستیدیم» و نظیر این، جمله‏«وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ» است.
•جمله‏«نَحْنُ وَ لا آباؤُنا» بیان است براى ضمیر متکلم در«عبدنا» تا دلالت کند بر اینکه ایشان این سخن را هم از طرف خود و هم از طرف پدران خود زده‏اند. این روش مشرکین است که همیشه رفتار خود را بر اساس رفتار آباء و اجداد خود مستند می‌کردند.

وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ (36)
•صافی:
خداوند ایشان را به ایمان موفق کرده‌است، زیرا ایشان سزاوار دریافت لطف الهی بودند.
(چون هدایت اولیه الهی را بر اساس فطرت پذیرا شدند، خداوند به هدایت ثانویه ایشان را هدایت نمود).
«مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ» بر برخی از آنان ضلالت و گمراهی حتمی و مقرر شد، زیرا خدا ایشان را خوار کرد و توفیق ایمان به ایشان نداد، به این دلیل که بر کفر خود ثابت قدم و مصمم بودند. «فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ»
عیاشی از امام باقرg: خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرده است، مگر به ولایت ما و برائت از دشمنان ما، و این قول خداوند تعالی است که «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ» یعنی به واسطه‌ی تکذیبشان نسبت به آل محمدn سزاوار گمراهی شدند.
«فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ» یعنی به سرزمین کسانی سفر کنید که در اثر تکذیب هلاک شدند.
«فَانْظُرُوا» تا اینکه عاقبت مکذبین را از عاد و ثمود و غیره ببینید، شاید از سرنوشت آنان عبرت بگیرید.

•المیزان:
طاغوت: در اصل مانند طغیان، مصدر و به معناى تجاوز از حد بدون حق بوده است، و اسم مصدر آن «طغوى» است.
راغب: طاغوت عبارت از هر متعدى و هر معبودى غیر از خداست، که هم در مفرد و هم در جمع بکار مى‏رود.
« لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً» اشاره به سنت الهی در ارسال رسل برای همه‌ی امتها + ملاک آن احتیاج بندگان است.
«أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» این آیه پاسخ شبهه‌ی آنهاست که گمراهی را به امر تکوینی برمی‌گرداند، در حالیکه ارسال رسل دعوت مردم به سمت عبودیت بر اساس اختیار است و ربطی به الجاء و اضطرار تکوینی ندارد. مردم در پذیرش مختارند. بنای الهی بر این نیست که مردم را مجبور کند، پس شبهه‌ی آنها مبنای درستی ندارد و ریشه در جهل آنها نسبت به حکمت بعثت انبیا دارد.
«فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ» اشاره به اینکه همه امت‏ها به دو طایفه هدایت یافته و گمراه منقسم بوده‏اند و بیان اینکه هدایت خدا پاداش احسان در عمل، و اضلال خدا مجازات ضلالت خود عبد است. ‏
إِنْ تَحْرِصْ عَلى‏ هُداهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ یُضِلُّ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ (37)
•اگر تو بر هدایت آنان حرص مى‏ورزى (فایده‏اى ندارد زیرا) خداوند کسى را که در گمراهى رها کرده هدایت نمى‏کند و آنها را هیچ یارى‏کننده‏اى نیست‏.
•صافی:
•ای محمد صلی الله علیه و آله اگر حرص و علاقه‌ی شدید به هدایت آنان داری، (شما وظیفه‌ی خود را انجام بده) ولی خداوند کسانی را که خوار و ذلیل نموده است، هدایت نمی‌کند. و کسی هم نیست که آنان را یاری کند.
•قرائت: معلوم: «لا یَهْدِی» و مجهول: «لا یُهدی»
•المیزان:
•امتها دو گروه بودند که یک گروه به دلیل شرک و رفتارهای خودشان، ضلالت بر آنها تثبیت شده بود. و چون هادی خداوند است و خدا ایشان را هدایت نکرده، امیدی به هدایتشان نیست.
•این آیه دلداری به پیامبر است.
•تقدیر آیه: «إن تحرص على هداهم لم ینفعهم حرصک شیئا».

أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ بَلى‏ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (38)
آنها سوگندهاى شدید به خدا یاد کردند که: «هرگز خداوند کسى را که مى‏میرد، برنمى‏انگیزد!» آرى، این وعده قطعى خداست (که همه مردگان را براى جزا بازمى‏گرداند)؛ ولى بیشتر مردم نمى‏دانند! (38)
•صافی:
«أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ» قیل: آن کسانی که شرک ورزیدند، همانگونه که توحید الهی را منکر شدند، محشور شدن را هم انکار کردند، و بر مدعای خود قسم خوردند.
«بَلى‏» بله
«وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ» خدا مبعوث می‌کند ایشان را و این وعده‌ای حق و ثابت بر عهده‌ی خدا است، ولی بیشتر مردم نمی‌دانند که یقینا مبعوث خواهند شد. و این عدم علم و ناآگاهی یا به دلیل عدم شناخت حکمت الهی و آثار و لوازم آن است و یا به جهت کوته‌فکری است. که در اثر الفت و مأنوس شدن با زندگی دنیا برای ایشان ایجاد شده  است که در نتیجه امتناع بعث را توهم می‌کند. (می‌پندارند).

•المیزان:
جَهد و جُهد: طاقت، که دشوارتر از آن را مشقت گویند. (مفردات راغب)
یعنی: به خدا سوگند خوردند، و در سوگند خود کوشش کردند که تا آنجا که مى‏توانند سوگند رساترى باشد. (مجمع البیان: قسم را به نهایت رساندند).
‏«لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ» انکار حشر و قیامت، و کنایه از اینکه مرگ، فنا و نابودی است و بعد از مرگ خلقت جدیدی نیست. و این با اعتقاد مشرکین با تناسخ منافات ندارد، زیرا تناسخ به این معناست که روح مرده‏اى به بدن انسانى دیگر و یا موجودى دیگر منتقل شود و باز در همین دنیا زندگى را ادامه دهد.
«بَلى‏ وَعْداً عَلَیْهِ، حَقًّا» اشاره به ثابت بودن وعده‌ی الهی بر بعث انسانها است که تخلف نمی‌پذیرد.
«وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ» علت علم نداشتن ایشان اعراض از آیات الهی است که دلالت بر بعث می‌کند.

لِیُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی یَخْتَلِفُونَ فِیهِ وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّهُمْ کانُوا کاذِبِینَ (39)
هدف این است که آنچه را در آن اختلاف داشتند، براى آنها روشن سازد؛ و کسانى که منکر شدند، بدانند دروغ مى‏گفتند!
•صافی:
ایشان را مبعوث می‌کند تا

1. برای ایشان آشکار سازد، آن حقی را که در آن اختلاف می‌کردند.

2. آنان که کافر شده‌اند، بدانند که زعم و گمانشان دروغ بوده ‌است.

•المیزان:
لام اول در (لِیُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی یَخْتَلِفُونَ فِیهِ) غایت و غرض، و لام دوم (لِیَعْلَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّهُمْ کانُوا کاذِبِینَ) یک غایت دیگر است، زیرا دومی از لوازم اولی است.
وقتی اختلاف حل گردید، فهم و درک اتفاق می‌افتد. (فهم دروغ بودن گمانشان)


إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْ‏ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (40)
وقتى چیزى را اراده مى‏کنیم، فقط به آن مى‏گوییم: «موجود باش!» بلافاصله موجود مى‏شود.
•صافی:
قرائت: به ضم«فَیَکُونُ» و به فتح نون: «فیکونَ»
مفسرین: این آیه را بیانی برای امکان بعث دانسته‌اند.
کافی و عیاشی: از امام صادق علیه السلام که به ابو بصیر فرمود: در مورد این آیه چه می‌گویی؟
ابوبصیر گفت: همانا مشرکین گمان می‌کنند و به رسول خدا صلی الله علیه و آله قسم می‌خورند که خداوند مردگان را بر نمی‌انگیزد.
حضرتg فرمود: خسران و هلاک بر کسانی که این نظر را دارند. (برو) از ایشان سؤال کن. که آیا مشرکین به خدا قسم می‌خوردند یا به لات و عزی؟ ابوبصیر گفت: گفتم: فدایتان گردم، حقیقت این مطلب را به من بفهمانید.
امامg فرمود: ای ابابصیر! آنگاه که قائم ما قیام کند، خداوند گروهی از شیعیان ما را برمی‌انگیزد، در حالی که شمشیرهایشان را بر دوششان حمایل کرده‌اند. وقتی این خبر به شیعیانی که در آن زمان زنده هستند، می‌رسد، می‌گویند: خداوند فلانی و فلانی را برانگیخته و آنها در رکاب قائم ما هستند. پس این خبر به گروهی از دشمنان ما می‌رسد. آنان می‌گویند: ای گروه شیعه! شما چقدر دروغ می‌گویید؟ این دولت شماست و شما درباره‌ی آن نیز دروغ می‌گویید. به خدا قسم اینها زنده نشده‌اند، و تا قیامت نیز زنده نخواهند شد. پس امام فرمود: خداوند قول این دشمنان را حکایت می‌کند، آنجا که میفرماید: «و اقسموا بالله....»

در تفسیر قمی از امام صادق علیه السلام نقل شده که حضرت فرمود: مردم در مورد این آیه چه می‌گویند؟
فردی جواب داد: می‌گویند این آیه در مورد کفار نازل شده.
امامg فرمودند:‌ کفار که به خدا قسم نمی‌خورند، بلکه این آیه در مورد قومی از امت رسول خداn نازل شده که به آنان گفته شد: بعد از مرگ و قبل از قیامت دوباره زنده می‌شوید، آنان گفتند: هرگز زنده نخواهند شد، لذا خداوند قول آنان را رد کرده و فرمود: بله زنده می‌شوند تا اینکه اختلاف آنها برایشان آشکار گردد، و بدانند که در مورد رجعت گمان دروغ داشتند. خدا ایشان را برمی‌گرداند، پس به هلاکت می‌رساند ایشان را و سینه‌ها و قلب‌های مؤمنان را شفا و آرامش می‌دهد.
 عیاشی: امام صادقg فرمود: مردم درباره‌ی این آیه چه می‌گویند؟
فردی گفت: می‌گویند: هیچ قیامت، بعث، حشر و نشری وجود ندارد.
•حضرتص لی الله علیه و آله فرمود: به خدا قسم دروغ می‌گویند. این آیه زمانی اتفاق می‌افتد که حضرت ظهور فرموده است و افرادی که باید بازگردند، رجعت می‌کنند. و دشمنان شیعه می‌گویند: «ای شیعیان، الان که دولت شما ظاهر گردیده، بازهم دروغ می‌گویید، این گفته‌ی شما که فلانی و فلانی زنده می‌شوند، دروغ است. نه به خدا قسم! خدا هیچ یک از مردگان را زنده نمی‌کند.»
•امام  علیه السلام: آیا نمی‌بیند که خدا در این باره فرمود: « و اقسموا بالله جهد... » مشرکین بیشترین احترام را برای لات و عزی قائل بودند، از این رو به غیر آن دو قسم نمی‌خوردند، پس خداوند می‌فرماید: « بلی وعدا... تا آخر سه آیه.


موضوع :